آيا تا به حال قصد نوشتن يک
شايد برايتان عجيب باشد ولي اکثر نويسنده هاي بزرگ هم با همين مشکلات روبرو بوده اند. حال سؤالي که پيش مي آيد اين است که چطور مي توان بر اين مشکلات غلبه کرد و موفق شد. در اين مقاله يک برنامه براي نوشتن رمان ارائه مي شود که به شما کمک خواهد کرد که از تمام موانع پيش رو عبور کنيد.
آيا مفهوم رمان شما خاص است؟
يک ايده داستاني بايد همراه با کشمکش (conflict) باشد اين در واقع همان موتوريست که پيرنگ داستان شما را به حرکت در مي آورد.
هر چقدر زمان لازم است به بررسي ايده هاي داستاني خود اختصاص دهيد و موردي را که مي خواهيد در مورد آن بخوانيد انتخاب کنيد، موردي که بيشترين اشتياق را در شما ايجاد مي کند.
بايد اين ايده چنان شما را اسير خود کند که نتوانيد آن را از سر خود خارج کنيد. فقط اين نوع ايده باعث مي شود شما هر روز بنويسيد و به شما الهام مي بخشد تا رماني را که هميشه آرزوي آن را داشته ايد بنويسيد.
اگر ايده اي به ذهنتان نمي رسد مطلب مربوط به روش هاي ايده پردازي را مطالعه کنيد. همچنين اگر قصد نوشتن داستاني کوتاه داريد ايده هاي جالب براي
ممکن است ترجيح بدهيد قبل از نوشتن
همانطور که استفن کينگ مي گويد، "شخصيت هاي جالب را در موقعيت هاي دشوار قرار دهيد و بنويسيد تا دريابيد که چه اتفاقي مي افتد."
يکي از اين روشها براي شما طبيعي خواهد بود. اما بسياري هم از هر دو شيوه استفاده مي کنند. کاري را انجام دهيد که حس بهتري را در شما ايجاد مي کند.
صرفنظر از اينکه کدام شيوه مناسب شماست، به نوعي ساختار نيز نياز داريد تا بعد از نوشتن 30 صفحه انگيزه خود را از دست ندهيد و يک ايده کلي داشته باشيد که داستان به کدام سو خواهد رفت.
قبل از شروع نوشتن صفحه اول، بايد شخصيت هاي خود را درک کنيد. مهمترين شخصيت
اين شخصيت اصلي بايد داراي يک آرک يا قوس شخصيتي باشد، به عبارتي در آخر داستان فردي متفاوت يا بهتر شود.
اين بدان معناست که اين شخصيت بايد داراي ويژگي هاي بالقوه قهرمانانه اي باشد که در نقطه اوج ظاهر مي شود. شخصيت اصلي لازم نيست انساني از همه جهت کامل باشد بلکه مي تواند نقايص انساني نيز داشته باشد، اما اين موارد بايد قابل جبران باشند.
شما همچنين به يک شخصيت هماورد (antagonist) يا ضد قهرمان (anti-hero
شما بايد دلايلي براي کارهاي بد شخصيت شرور داستان خود ارائه دهيد تا او را به يک دشمن شايسته، واقع بينانه و به ياد ماندني تبديل کنيد. همچنين به شخصيت هاي ديگري نيز در داستان نياز داريد.
براي هر شخصيت سؤالات زير را بپرسيد:
براي هر شخصيت از نامهاي متمايز يا حتي با حرف اول متمايز استفاده کنيد و آنها را از نظر ظاهري و نوع صحبت کردن متفاوت از يکديگر قرار دهيد تا خواننده شما دچار سردرگمي نشود.
تعداد شخصيت هايي را که در ابتدا معرفي مي کنيد محدود کنيد. براي به ياد ماندني بودن شخصيت ها، بايد آن ها باورپذير کنيد و به آنها انسانيت تزريق کنيد. اگر شخصيت هاي شما واقعي به نظر نمي رسند، ممکن است به اين دليل باشد که فاقد ويژگي هاي افراد واقعي هستند.
به طور طبيعي شخصيت اصلي شما با يک مشکل بيروني روبرو خواهد شد، اما آشفتگي هاي دروني اوست که باعث مي شود او را بر روي صفحات رمان زنده کند.
اينکه شخصيت اصلي قهرمانانه، مبتکر، با اخلاق و از نظر جسمي قوي باشد ايرادي ندارد. اما شخصيت اصلي شما نيز بايد با ترس، ناامني، ضعف دروني روبرو شود. به خواننده هاي خود شخصيتي را ارائه دهيد که بتوانند با او ارتباط برقرار کنند و اين بدان معنيست که بايد شخصيت داستان خود را بسط دهيد.
قبل از شروع نوشتن، محدوده نقاط قوت، ضعف و ناامني هر شخصيت را تصوّر کنيد و اين کار نوشتن را بسيار ساده تر خواهد کرد.
براي کسب اطلاعات بيشتر مي توانيد مطالب مربوط به رشد و بسط شخصيت هاي داستان و
مي دانستيد که برخي رمان نويس هاي پرفروش پيرنگي براي داستان خود طرح ريزي نمي کنند؟ مثلاً استفان کينگ يکي از اين نويسنده هاست. هرچند اين کار ممکن است جالب به نظر برسد ولي يک مشکل عمده وجود دارد: من و شما استفان کينگ نيستيم. اگر تمايل داريد که بدون نقشه اوليه از طريق فرآيند کشف شروع به نوشتن کنيد، باز هم به يک ساختار احتياج داريد.
رمان نويس پرفروش دين کوونتز در کتاب خود با عنوان "چگونه داستان هاي پرفروش بنويسيم" ساختار داستان کلاسيک را معرفي مي کند:
مدرسين داستان نويسي براي ساختار داستاني پيشنهادي خود نام هاي مختلفي را ارائه مي دهند، اما ترتيب اصلي همه تا حدود زيادي شبيه به هم است. همه آن ساختارهاي داستاني کم و بيش موارد زير را در بر مي گيرند:
صرف نظر از چگونگي ترسيم پيرنگ رمان، هدف اصلي شما بايد اين باشد که خوانندگان را از همان ابتدا مجذوب داستان خود کنيد.
اگرچه داستان ساخته ذهن نويسنده است امّا براي موفقيت بايد باورپذير باشد. حتي داستان هاي تخيلي يا فانتزي بايد در آن
وقتي شخصيت داستان شما قرار است از اسلحه استفاده کند، بايد هر چيزي را که لازم است در مورد آن بدانيد. مثلاً اينکه دقيقاً چه نوع اسلحه ايست و چند گلوله مي تواند شليک کند و غيره. ارائه جزئيات اشتباه باعث مي شود که خواننده به داستان شما اعتماد نکند و علاقه خود را به داستان از دست بدهد.
مومات تحقيقاتي:
در برابر کوتاه کردن روند تحقيق مقاومت کنيد. خوانندگان متوجه اشتباهات جغرافيايي، فرهنگي و فناوري مي شوند و مطمئن باشيد که ساکت نمي مانند و به شما اطلاع مي دهند.
حتي خوانندگان ژانرهاي علمي تخيلي و فانتزي نيز خواهان باورپذيري در محدوده پارامترهاي دنياي خيالي داستاني که شما ايجاد کرده ايد هستند.
يک نکته اينکه فقط براي نشان دادن تحقيقات خود، داستان خود را مملو از تمام اطلاعاتي که آموخته ايد نکنيد. اين اطلاعات را همانند افزودن چاشني به غذا، به داستان اضافه کنيد.
ديدگاهي که رمان خود را با توجه به آن مي نويسيد مي تواند پيچيده باشد زيرا بسياري موارد را شامل مي شود.
زاويه ديد در واقع انتخاب صداييست که براي داستان استفاده مي کنيد: اول شخص (من) ، دوم شخص (تو، شما) يا سوم شخص (او). همچنين بايد شخصيتي را که داستان را بر اساس زاويه ديد او بيان مي کنيد انتخاب کنيد.
قانوني که بايد در نظر داشته باشيد اين است که در هر صحنه يا هر فصل يا حتي کل رمان، زاويه ديد متعلق به يکي از شخصيت هاي داستان انتخاب شود.
خوانندگان همه چيز را در داستان شما از منظر اين شخصيت تجربه مي کنند. پس نمي توانيد وارد انديشه ديگر شخصيت هاي
بعضي از نويسندگان فکر مي کنند که اين به اين معناست که محدود به استفاده از زاويه ديد اول شخص هستند، اما اينگونه نيست. بيشتر رمان ها با زاويه ديد سوم شخص محدود نوشته شده اند. و اين بدان معناست که زاويه ديد در هر زمان محدود به يک شخصيت مي شود، و اين شخصيت بايد شخصيتي باشد که بيشتر از بقيه چيزي براي از دست دادن دارد.
نوشتن رمان خود با زاويه ديد اول شخص ممکن است ساده تر بنظر برسد از آنجايي که مي توانيد خود را به آن يک شخصيت محدود کنيد، اما سوم شخص محدود محبوب ترين زاويه ديد است.
ممکن است اين سؤال برايتان پيش بيايد که چگونه مي توان شخصيت هاي ديگر را بدون تغيير زاويه ديد معرفي کرد يا بسط داد. داستان هاي محبوب موجود را بخوانيد تا ببينيد که چگونه رمان هاي پرفروش ها اين کار را انجام مي دهند.
شما بايد خواننده را از همان صفحه اول مجذوب داستان خود کنيد. اين به معناي يک صحنه تعقيب و گريز و تيراندازي نيست، هرچند ممکن است براي يک داستان در ژانر هيجاني اين چنين شروعي کارآمد باشد. بلکه اين بدان معني است که از فضاسازي و توصيفات بيش از اندازه خودداري کنيد و به چيزهاي مهم داستان برسيد.
لِس اجرتُن، نويسنده رمان هاي بلند چنين مي گويد که نويسندگان مبتدي بيش از حد تلاش مي کنند همه چيز را از ابتدا براي خواننده توضيح دهند. در واقع بايد به خواننده خود اعتماد کنيد که آنچه اتفاق مي افتد را بتواند استنباط کند. هدف هر جمله، در حقيقت هر کلمه اي اين است که خواننده را براي خواندن جمله يا کلمه بعدي ترغيب کند.
حتماً شنيده ايد که تماشاگران فيلمي که بر اساس يک کتاب ساخته شده است، کتاب آن را ترجيح مي دهند. دليل اين امر واضح است: حتي با وجود تصويربرداري هاي پيشرفته رايانه اي، هاليوود نمي تواند با تئاتر ذهن خواننده رقابت کند. تصاويري که از ذهن ما تراوش مي کنند بسيار تخيلي تر و نمايشي تر از آن چيزيست که هاليوود مي تواند توليد کند.
وظيفه شما به عنوان يک نويسنده اين نيست که خوانندگان را وادار کنيد همانطور که شما داستان را در ذهن خود مي بينيد تصور کنند، بلکه بايد تئاترهاي ذهن آنها برانگيخته شود. به آنها فقط اطلاعات کافي بدهيد تا پروژکتورهاي ذهني خود را درگير کنند. اين جاست که جادو اتفاق مي افتد.
شما خواننده خود را با مقدمه چيني داستان خود مجدوب کرده ايد و قهرمان خود را در مشکلات وحشتناکي فرو برده ايد. اکنون، هر کاري که او انجام مي دهد تا از اين دردسر وحشتناک بيرون آيد، بايد به تدريج شرايط را بدتر کند. خيلي از نويسنده هاي مبتدي زندگي قهرمان را خيلي آسان مي کنند. بگذار ماشينش خراب شود، اسلحه اش به سرقت برود، نامزدش او را ترک کند، از کار اخراج شود و . . شما بايد هر آنچه را که زندگي او را آسان مي کند، از او بگيريد. کشمکش موتور داستان است.
نکته: شخصيت خود را به يک احمق تبديل نکنيد. او مي تواند نقاط ضعف و نقص داشته باشد، اما آنها بايد قابل شناسايي و قابل جبران باشند و ويژگي هايي آزاردهنده يا دفع کننده نداشته باشند. مشکلات وي به دليل تلاش براي برطرف کردن آن ها بطور منطقي افزايش يابد. مي توانيد اشاره کنيد که او منابع جديدي را ايجاد مي کند که در پايان به خوبي به او کمک مي کنند، اما تا آن زمان شما بايد به طور فزاينده اي به مشکلات او بيافزاييد.
آنجلا هانت، رمان نويس از اين موضوع به عنوان غم انگيزترين لحظه (The Bleakest Moment) ياد مي کند. حتي جايي که خود شما به فکر فرو مي رويد که چگونه مي خواهيد شخصيت داستان را از اين شرايط خارج کنيد.
اين کار آسان نيست، باور کنيد. شما وسوسه خواهيد شد که به شخصيت داستانتان استراحت بدهيد، يک راه فرار را اختراع کنيد يا يک معجزه وارد داستان کنيد. غم انگيزترين لحظه قهرمان شما را وادار به اقدام مي کند، از هر تکنيک جديدي که در مقابله با موانع قبلي به دست آورده، استفاده مي کند و ثابت مي کند که همه چيز فقط در ظاهر غير قابل اصلاح بنظر مي رسد. هرچه اوضاع نااميدکننده تر باشد نقطه اوج و پايان شما قدرتمندتر خواهد بود.
نقطه اوج عاطفي داستان شما وقتي به وجود مي آيد که قهرمان شما با آزمايش نهايي خود روبرو شود. مخاطرات بايد شديد و شکست برگشت ناپذير باشد. کشمکش و درگيري که در طول داستان در حال شکل گيري بوده است به يک رويارويي نهايي تبديل شود.
در "جنگ ستارگان: اميد جديد" نقطه اوج جايي است که شورشيان مجبور به نابودي ستاره مرگ مي شوند. در نسخه اصلي فيلم، صحنه آنچنان تأثيرگذار نبود، بنابراين فيلمسازان اين واقعيت را اضافه کردند که ستاره مرگ در آستانه تخريب پايگاه شورشيان بوده است. اين باعث افزايش تنش و حس خطر شد. به خوانندگان داستان خود براي اينکه تا اينجاي
يک پايان عالي داراي ويژگي هاي زير است:
از آنجايي که اوج بسيار چشمگير است، پايان ها اغلب به يک باره فروکش مي کنند. اجازه ندهيد اين اتفاق بيفتد. پايان به اندازه نقطه اوج چشمگير و پرتحرک نخواهد بود، اما بايد به همان اندازه تحريک آميز و سر زنده باشد. عجله نکنيد وقت بگذرايد و يک پايان کاملاً رضايت بخش بنويسيد.
در پايان اين مطلب چند نکته را مد نظر داشته باشيد: اجازه ندهيد طولاني بودن روند نوشتنِ رمان، شما را نا اميد کند. اجازه ندهيد که ترس شما را متوقف کند. از آن به عنوان انگيزه اي براي انجام بهترين کار خود استفاده کنيد.
مدام با خود نگوييد چه مي شد اگر .؟ فقط حرکت کنيد.
به اين موضوع توجه کنيد که چرا اين سفر را در وهله اول شروع کرديد. مراحلي که در اين مقاله آمده است را دنبال کنيد و سال آينده اولين نسخه از رمان منتشر شده خود را با نام خود روي جلد در دست داشته باشيد.
چرا آموزش داستان نويسي به کودک اهميت دارد؟
مي ,داستان ,کنيد ,شخصيت ,بايد ,يک ,خود را ,زاويه ديد ,مي کند ,را از ,شخصيت هاي ,قابل جبران باشند
درباره این سایت